جدول جو
جدول جو

معنی کلی بین - جستجوی لغت در جدول جو

کلی بین
قفل شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلط بین
تصویر غلط بین
آنکه در دیدن یا اندیشیدن خطا و اشتباه کند، غلط بیننده
فرهنگ فارسی عمید
نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامۀ تامپت او را معرفی کرده است
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ / تِ)
رای بیننده، هوشیار، هوشمند:
بپرسید مر زال را موبدی
از آن تیزهش رای بین بخردی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
چاکرلو. وقتی شاه اسماعیل صفوی پیش از رسیدن سلطنت برای زیارت مرقد جدش شیخ صفی الدین به اردبیل رفت، این علی بیک چاکرلو حاکم آنجا بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 448)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
ابن قراعثمان. وی بعد از پدرش امیر قراعثمان، بر دیاربکر حاکم بود و پس از او پسرش حسن بیک به حکومت آنجا رسید که بعدها توانست بر امیر جهانشاه بن قرایوسف غلبه کند و خود به سلطنت برسد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 429)
ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 551)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ کَ)
دهی است از دهستان کوهپایه، بخش بردسکن، شهرستان کاشمر. واقع در 30 هزارگزی شمال بردسکن. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل، و 52 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و مالداری و قالیچه بافی اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان چهاردولی، بخش مرکزی شهرستان مراغه. واقع در 70 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 10 هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 214 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها تأمین می شود و محصول آن غلات، حبوب، کرچک و بادام است. اهالی به زراعت اشتغال دارند، و صنعت دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
خلاف دوربین. که مآل بین نباشد:
چشم را این نور (نور مستعار) حالی بین کند
چشم عقل و روح را گرگین کند.
مولوی.
دمبدم بر رو فتد هر جا رود
دیده و جانی که حالی بین بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای بین
تصویر رای بین
هوشیار، هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط بین
تصویر غلط بین
آنکه در دیدن خطا و اشتباه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام بین
تصویر کام بین
آنکه بکام خور رسیده کسی که بمراد خویش رسیده کامیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
عموميّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
Total
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
totaliser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سوراخ شدن آسیاب و ریختن گندم در آب، قطع شدن آب آسیاب و یا
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
कुल करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
مکمل کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
totalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
totalisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
sumować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
суммировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
підсумовувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
totalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
totalizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
মোট করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
totaliseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
รวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
jumla
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
toplam almak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
合計する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
总计
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
לסכם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
총합하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کلی بودن
تصویر کلی بودن
mengtotal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی